بردی ام از یاد لیکن هر خیالت با من است
رفتی اما شوری عشق بی مثالت با من است
در کنارت آرزوی جان غم فرسود من
ای گل باغ تمنا کی وصالت با من است؟
حاصل سرمایه ای عمر مرا دادی فراق
سودی از سودای دیدار محالت با من است
ای که بی ما میدهی شادی به بزم دیگران
درد و اندوهی شب هجر و ملالت با من است
زندگی خواب و خیال و خاطرات بیش نیست
زین سبب در خواب ها عکس جمالت با من است
یک نفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا
جان و جانانم تو و هر شور و حالت با من است
لیلی حبیب
جولای 06 2021
ورجنیا ایالات متحده امریکا
نوشته های من شعر کجاست
دلنوشته های منست
نوشته های من آلام ودردهای منست
دلم به سادگی هر درد را قلم بزند
تو با عبور ز دردم
تو با مرور ملالم
چه صادقانه نوشتی
خیلی زیبا بود
---------
لیلی حبیب
نوامبر 2015
مادر زیبای من
گوهر والای من
درگذار زندگی
یار بی همتای من
تو بدانی درد من
تو بگیری دست من
بشنوی فریاد من
ای بانی و بنیاد من
قلب تو سرچشم امید من
سینه گرم و صفایت
برتراز خورشید من
آغوش گرم تو بود
برترین دنیای من
مادرم!
والاترین رویای عشق
مادرم دلواپس فردای عشق
مادرم غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای من
----------------
لیلی حبیب
اول می سال 2015
پسر خوبم!
میخواهم به خورشید بفهمانم
تو پر نور تری
تو زیبا تری
به دنیا بفهمانم
تو برای من
از هر چیز دیگر مهم تری
________
لیلی حبیب
خسته نیستم
دیریست خستگیام
تعویض گشته است
به درهمشکستگی
من خسته نیستم
درهم شکسته ام
----------------------
لیلی حبیب
موجم و در اوج مستی
سر به ساحل میزنم
گاه سر کوبم به صخره
گاهی هم اندر هوا
ذره ای رقصان شده
صد چرخ باطل میزنم
--------
لیلی حبیب
مارچ 2016
هوای زمزمه دارم مرا به باغ ببر
نوای چلچله ام را به طرف راغ ببر
بهار روشن و اما فضای خانه چه تار
ز بهر این قفس تار یک چراغ ببر
لیلی حبیب
دل من دلنـــوشتـــــــه ها دارد
سخــن دل شکستـــــه ها دارد
دل ز درد فــــراق و مهجوری
همچو نی سوز و ناله ها دارد
چهـــر گلگون و ارغوانی من
دلِ در خون نشستــــه ها دارد
دل ز بیــــــداد آمــده به فغان
نال ای پـــا شکستــه ها دارد
حاجتی پیش چـرخ سفله مبر
که دلِ زنگ بستــــــه ها دارد
معنــی عشق از کسی بهِ شنو
که زبـــــــان شکستــه ها دارد
دل و اندیشــه ای صفا کیشان
پرتوِ از پی خجسته ها دارد
----------
لیلی حبیب
سوم می
2016
ستــــــاره می شوم و غرق آسمان نگاهت
چه تابنـــاک درخشـــم به کهکشان نگاهت
رها تر از تو من و بی نشان تر از من، تو
دو تا قطـــــره ای اشکیم در جهان نگاهت
بخوان مرا تو به شهــــر شعـــــر و سخن
هـــــــزار قصه بگو با من از زبان نگاهت
من آن پرنــــده بی بـال و پر که رویاهاش
بود نشستـــن و مــــردن به آشیان نگاهت
تمام خستــــگی ام را ببــــر به کوی رقیب
مــــرا همیشــه نــــگه دار در امان نگاهت
دو عاشقیــــــم دو مسافر دو تا مــرغ اسیر
رسیده ایم به یک شهـــر در زمان نگاهت
---------------------------
لیلی حبیب
دسمبر 24 سال 2013
واشنگتن دی سی
.: Weblog Themes By Pichak :.